پنج شنبه و امید

ساخت وبلاگ
امروز صبح که از خواب پاشدم برا نماز با توجه به تجارب این چند هفته بعد از امتحانات تصمیم گرفتم که دیگه نخوابم ... چون خوابیدن دست ماست ولی بیدار شدن دست حضرت حق ... منوط به همین شرایط بیدار ماندیم به سختی ... و در رخت خواب خود را مجاب به خواندن خاطرات شیرین اعلی حضرت همایونی محمد رضا ی پهلوی با دوست گرامیشون فردوست کردیم پس طی دقایقی نچندان دراز به بالین مادر عزیز شدیم  واز او سوال کردیم آیا برایمان چای دم نموده یا خیر ... که ان عزیز فرمودند چای آن هم با هل در قوری بر روی گاز می باشد اما خواستند که دوعدد بریزیم و برایشان بیاوریم .. ما نیز چنان کردیم ... و  وقتی چای را برایشان آوردیم  با دهای تموم فرمودند چه خوب است الان یک نفر برود و دوتا نون تازه بگیرد و مار ا آنچنان خر نمودند :) که داماد برادر زن را ....

به نانوایی شدیم و پس از طی نیمی از نانوایی های شهر یکی را پیدا کردیم که باز بود (مردم چقدر تنبل شدن :l )  و از پس خرید سه عدد نان سنگک کنجدی اعلی راهی مغازه (هایپر مارکت :l )  شدیم از برای خرید خامه و پنیر ... (الان فهمیدید خونمون مثله قحطی زده هاس :)) ) و در راه بازگشت پدر بزرگجانمان  حاج اکبر را دیدیم که با لبخندی ملیح که امید را درونمان تازه کرد .... راهی منزل شدیم .... و پس از میل صبحانه ای که در طی سال یک الی دوبار نصیبمان می گردد ... شروع به نوشتن این  نگاره نمودیم ... باشد که رستگار شویم ...

میفرمان : سحرخیز باش تا کامروا شوی  ... قضیه ی ماست دیگه :))

یا حق

طعم گس دانشجو پزشکی...
ما را در سایت طعم گس دانشجو پزشکی دنبال می کنید

برچسب : پنج شنبه و اموات,پنج شنبه و یاد اموات,پنج شنبه و فاتحه,پنج شنبه و یاد رفتگان,پنج شنبه و شهدا,پنج شنبه و مردگان,پنج شنبه و یاد عزیزان,پنج شنبه و یادی از رفتگان,پنج شنبه و,پنج شنبه ورفتگان, نویسنده : kaviriyatta بازدید : 437 تاريخ : جمعه 19 شهريور 1395 ساعت: 1:44