به نانوایی شدیم و پس از طی نیمی از نانوایی های شهر یکی را پیدا کردیم که باز بود (مردم چقدر تنبل شدن :l ) و از پس خرید سه عدد نان سنگک کنجدی اعلی راهی مغازه (هایپر مارکت :l ) شدیم از برای خرید خامه و پنیر ... (الان فهمیدید خونمون مثله قحطی زده هاس :)) ) و در راه بازگشت پدر بزرگجانمان حاج اکبر را دیدیم که با لبخندی ملیح که امید را درونمان تازه کرد .... راهی منزل شدیم .... و پس از میل صبحانه ای که در طی سال یک الی دوبار نصیبمان می گردد ... شروع به نوشتن این نگاره نمودیم ... باشد که رستگار شویم ...
میفرمان : سحرخیز باش تا کامروا شوی ... قضیه ی ماست دیگه :))
یا حق
طعم گس دانشجو پزشکی...برچسب : پنج شنبه و اموات,پنج شنبه و یاد اموات,پنج شنبه و فاتحه,پنج شنبه و یاد رفتگان,پنج شنبه و شهدا,پنج شنبه و مردگان,پنج شنبه و یاد عزیزان,پنج شنبه و یادی از رفتگان,پنج شنبه و,پنج شنبه ورفتگان, نویسنده : kaviriyatta بازدید : 437